خوشگل مامان وبابا

تولدمامانی ...

سلام عزیزم امروز اول ماه رمضانه تودختر خوشگل فهمیدی مامان روزست اصلااذیتم نکردی میدونی یادگرفتی بگی اصلاوامروز هم یاد گرفتی بگی همزن .شش هفت هشت ده راهم میگی فداحرف زدنت بشم

...

چون خیلی جیغ میزنی این اسم راروت گذاشتیم مادر تا به حرف بیفتی خوب میشی  چند روزیه خیلی حرف میزنی یه خرده به زبون ما یه خردشم به زبون خودت تابهت میگیم ببعی چی میگه میگی بع بع الاغ چی میگه عرعر هاپو هاپ هاپ دندون هشتمیت هم زده بیرون شیطونیهات هم بیداد میکنه بقیه اش باشه واسه بعد فعلا خداحافظ

من دوباره ازنبودنت استفاده کردم اومدم مطلب بنویسم هفتمین دندونت سه هفته ای میشه در اومده خیلی جیغ میزنی اخه حرفایی راکه بلد نیستی میخوای به ما بفهمونی وقتی باهامون کار داری من یابابا راهل مدی یا میکشی تا بلند بشیم خیلی بوس میدی به خصوص به من باباهم وقتی صدای میو میو در بیاره بوسش میکنی گیلاس الو انگور را یاد گرفتی امروز میومیو هم میگی

ازبس که باهوشه ازمبل خودش بالا میره وپایین میاد.بیشتر غذاهاش راخودش میخوره تازه دهن من وباباهم میذاره.چشمک میزنه.وقتی کاره بد میکنه خودش میگه اه.اداباباش راتوی همه چیز د میاره مثلا فین کردن.کفشهای بوق بوقیش رامیپوشه هی راه میره.وقتی بامن کارداره مامان میگه ودستمو میکشه...

ازاون روزی که دیگه ننوشتم خیلی اتفاقها افتاده که نمی دونم ازکدوماش شروع کنم عید امسال دومین سال حضور تو بودروز اول عید ناهار خونه مادر بودیم روز دوم شام خونه مامان خاله بودیم روز سوم ناهار مهمون خانوم جون بودیم توی باغ .فرداش که بشه روز ٤فروردین رفتیم محلات خونه خاله فاطی.البته توی راه که میرفتیم یه غاربود به اسم چال نخجیر که سه تایی رفتیم دیدیم.خیلی هم دیدنی بود.دوروز خونه خاله بودیم.نمایشگاه کاکتوسهای محلات رفتیم سرچشمه هم رفتیم .خاله ریحانه هم اومد اونجا بعدباهم برگشتیم.روز٦عید چندجاعیددیدنی رفتیم.یکیش خونه عمه زهرابود.روز هفتم دوباره رفتیم مسافرت .قصدیزد داشتیم اماتوی راه کوپایه ونایین واردکان هم رفتیم .دوشب یزد موندیم چون روز نهم ناهار...

تولدت مبارک دخترم یک ساله شدماهمبراش دوتا تولد گرفتیم یکی برای خاله ها ودایی ها یکی هم برای عمه ها وعموها ...

...